بررسی شیوه اجرای ماده 477 قانون جدید آئین دادرسی کیفری
رسیدگی مجدد به آرای خلاف شرع بیّن
ماده 477 قانون جدید آئین دادرسی کیفری در حالی شیوه جدیدی را برای تجدیدنظر در آرای«خلاف بیّن شرع» پیشبینی کرده است که هنوز ماده 18 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب نسخ نشده و راه برای اعاده دادرسی از احکام حقوقی و کیفری از طریق اعمال این ماده باز است. اما مقررات جدید ماده 477 چیست؟
تجديدنظر و اعتراض به آراء قضايي محاکم دادگستري از مباحث مهم و عمده قوانين مربوط به محاکمه و مجازات است. راههاي اعتراض و تجديدنظر نسبت به آراء محاکم دادگستري به راههـاي عـادي و طرق فوقالعاده يا استثنايي تقسيم ميشوند. تجديدنظر خواهي و فرجامخواهي دو راه اعتراض عادی و عمومی برای احکام صادره از دادگاه است و وقتی رای دادگاه پس از بررسی در مرحله تجدیدنظر یا تائید در مرحله فرجام خواهی در دیوانعالی کشور قطعی میشود، برای اجرا آماده است و علی القاعده دیگر نباید تعرضی به آن صورت بگیرد اما قانونگذار برای جلوگیری از هرگونه اشتباه در اجرای احکام، طرق دیگری مانند اعتراض به احکام از طريق دادستان کل کشور، اعاده دادرسي و اعتراض رئیس قوه قضائيه به احکام خلاف بیّن شرع از طریق اعمال ماده 18 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب را به عنوان راههاي فوقالعاده اعتراض به احکام شناخته است. اما در میان همه این شیوهها، اختیار رئیس قوه قضائیه به آرای خلاف بیّن شرع در طول این سالها همواره دستخوش تغییر بوده است.
سابقه اعتراض قاضیالقضات به آرای دادگاهها
قبل از انقلاب اسلامی، رئیس دیوان عالی کشور به عنوان بالاترین مقام قضایی و وزیر دادگستری به عنوان یکی از مقامات مهم قضایی هیچ نقشی در اعتراض به آرای قطعی دادگاهها نداشته و پژوهشخواهی، استیناف و اعاده دادرسی تنها راههای عادی و فوقالعاده برای تجدیدنظر در آرای قطعی و غیرقطعی دادگاهها بود اما پس از انقلاب اسلامی برای اولین بار با تصویب ماده 2 قانون وظایف و اختیارات رئیس قوة قضائیه در سال 78 موضوع اختیار رئیس قوه قضائیه به آرای دادگاهها مطرح شد. رئیس قوه قضائیه به عنوان «مجتهد عادل» این اختیار را پیدا کرد تا اگر حکمی را «خلاف بیّن شرع» تشخیص داد به آن اعتراض کند.
ماده مذکور مقرر کرده بود که «ریاست قوة قضائیه سمت قضایی است و هرگاه رئیس قوة قضائیه ضمن بازرسی، رأی دادگاهی را خلاف بیّن شرع تشخیص دهد آن را جهت رسیدگی به مرجع صالح ارجاع خواهد داد».
پس از گذشت تنها سه سال از تصویب این ماده و با وجود ماده 2 قانون وظایف و اختیارات رئیس قوة قضائیه, قانونگذار در سال 1381 با اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب، بازهم به رئیس قوه قضائیه اجازه داد تا از آرای قطعی شعب تشخیص در صورت ملاحظه وجود خلاف بیّن شرع بدون هیچ محدودیتی تجدیدنظرخواهی کند.
ماده 18 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب که در سال 81 به تصویب رسید، «آراى غير قطعى و قابل تجديدنظر يا فرجام همان مىباشد كه در قوانين آيين دادرسى دادگاههاى عمومى و انقلاب در امور كيفرى و مدنى ذكر گرديده است. در مورد آراى قابل تجديدنظر يا فرجام، تجديد نظر و فرجامخواهى بر طبق مقررات آيين دادرسى مربوط انجام مىشود. اما در مورد آراى قطعى، جز از طريق اعاده دادرسى و اعتراض ثالث به نحوى كه در قوانين مربوط مقرر است نمىتوان رسيدگى مجدد کرد، مگر اينكه رأى، خلاف بيّن قانون يا شرع باشد كه در آن صورت به درخواست محكوم عليه چه در امور مدنى و چه در امور کیفری و يا دادستان مربوطه(در امور كيفرى) ممكن است مورد تجديد نظر واقع شود.»
بر اساس این ماده، اگر تا آن روز احکام قطعی دادگاهها تا حد زیادی از تعرض مصون بود و جز در موارد استثنایی مانند آنچه که در ماده 2 قانون وظایف و اختیارات رئیس قوه قضائیه مصرح شده بود، امکان اعاده دادرسی نداشت، بر اساس این ماده، هر محکومعلیهی میتوانست با ادعای خلاف قانون یا خلاف بیّن شرع بودن حکم صادره، خواستار رسیدگی مجدد به پرونده شود.
بر اساس تبصره 2 ماده 18 قانون، « درخواست تجدید نظر نسبت به آرای قطعی مذکور دراین مادّه، اعم از اینکه رأی در مرحله نخستین صادر شده و به علت انقضای مهلت تجدید نظر خواهی قطعی شده باشد یا قانوناً قطعی باشد و یا از مرجع تجدیدنظر صادر گردیده باشد، باید ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ رأی، به شعبه یا شعبی از دیوان عالی کشور که «شعبه تشخیص» نامیده میشود تقدیم گردد. شعبه تشخیص از پنج نفر از قضات دیوان مذکور به انتخاب رئیس قوه قضائیه تشکیل میشود. در صورتی که شعبه تشخیص وجود خلاف بیّن را احراز نماید، رأی را نقض و رأی مقتضی صادر مینماید. چنانچه وجود خلاف بیّن را احراز نکند، قرار رد درخواست تجدیدنظرخواهی را صادر خواهد نمود. تصمیمات یاد شده شعبه تشخیص در هر صورت قطعی و غیر قابل اعتراض میباشد، مگر آنکه رئیس قوه قضائیه در هر زمانی و به هر طریقی رأی صادر را خلاف بیّن شرع تشخیص دهد که در این صورت جهت رسیدگی، به مرجع صالح ارجاع خواهد شد.»
این قانون در مرحله اجرا آنقدر مشکلات زیادی ایجاد کرد که ماده 18 قانون چهار سال پس از تصویب اولیه مجددا در سال 85 در مجلس بازنگری شد و تحت عنوان ماده واحده قانون اصلاح ماده 18 قانون اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب به تصویب رسید. ماده 18 اصلاحی، دایره اعتراض به احکام قطعی را محدودتر کرد و تنها احکام خلاف بیّن شرع قابل اعتراض دانسته شد. بر اساس این ماده، «آراء قطعي دادگاههاي عمومي و انقلاب، نظامي و ديوان عالي كشور جز از طريق اعاده دادرسي و اعتراض ثالث به نحوي كه در قوانين مربوط مقرر گرديده قابل رسيدگي مجدد نيست مگر در مواردي كه رأي به تشخيص رئيس قوه قضائيه خلاف بيّن شرع باشد كه در اين صورت اين تشخيص به عنوان يكي از جهات اعاده دادرسي محسوب و پرونده حسب مورد به مرجع صالح براي رسيدگي ارجاع ميشود.»
بر اساس تبصره 2 این ماده قانونی نیز تنها اگر «دادسـتان كل كشور، رئيس سازمان قضائي نيروهاي مسلح و رؤساي كل دادگستري استانها مواردي را خلاف بيّن شرع تشخيص دهند مراتب را به رئيس قوه قضائيه اعلام خواهند نمود.» و سایر مسئولان قضایی دخالتی در این موضوع نخواهند داشت.
خلاف بین شرع شامل چه مواردی است؟
عبارت «خلاف بیّن شرع» در قوانين سابق هم به چشم مىخورد ولى تعريفى از آن ارائه نشده بود و بنابراين دستخوش اعمال سليقههاى مختلف بود. قانونگذار در تبصره يك ماده 18 مصوب 1381 خلاف بيّن را چنين تعريف كرده بود «مراد از خلاف بين آن است كه راى بر خلاف نص صريح قانون و يا در موارد سكوت قانون، مخالف مسلمات فقه باشد.» هر چند اصولاً تعريف در مقام روشن ساختن ابهامات مىآيد ولى اين تعريف ابهامات زيادى را بوجود آورده است. تبصرهاى كه نه محدوده خلاف نص را تعريف و نه از مخالف مسلمات فقه تبيينى روشن ارائه کرده بود. همین تعریف در اصلاح ماده 18 در سال 85 به نحو دیگری در قانون بیان شد و بر این اساس در تبصره یک ماده 18 اصلاحی آمده بود: «مراد از خلاف بيّن شرع، مغايرت رأي صادره با مسلمات فقه است و در موارد اختلاف نظر بين فقها ملاك عمل، نظر ولي فقيه و يا مشهور فقها خواهدبود.» اگرچه در ماده اصلاحی حداقل ملاک نظر قراردادن نظر ولی فقیه یا مشهور فقها را توصیه کرده بود اما همچنان ابهام ناظر بر مغایرت با مسلمات فقه وجود داشت. با وجود محدود شدن دایره درخواست اعمال ماده 18 در سال 85، اما همچنان در بسیاری از پروندههای قضایی درخواستهای متعددی مبنی بر خلاف بین شرع بودن آرای قطعی به دفتر رئیس قوه قضائیه ارسال میشد، در نهایت با صدور بخشنامه رئیس قوه قضائیه در سال 87 بازهم دایره اعمال این ماده محدودتر شد.
با روی کار آمدن رئیس جدید قوه قضائیه در مردادماه سال 88، آئین نامه اجرایی قانون اصلاح ماده 18 اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب در مهرماه همان سال به تصویب آیتالله آملی لاریجانی رسید و در حال حاضر هم ملاک برای اعمال این ماده قانونی، همین آئیننامه است. بر اساس این آئیننامه، « تجویز اعاده دادرسی موضوع ماده 18 اصلاحی یاد شده در صورتی است که رئیس قوه قضائیه، رای قطعیت یافته دادگاه را خلاف بیّن شرع تشخیص دهد. و مقامات مذکور در تبصره 2 ماده 18 اصلاحی نیز چنانچه آرای قطعی را خلاف بین شرع تشخیص دهند، مکلفند با درنظر گرفتن موعد مقرر(یک ماه از تاریخ قطعی شدن رای)، نظریه مستدل و مستند خود را برای ملاحظه رئیس قوه قضائیه ارسال کنند.» همچنین در بر اساس ماده 2 آئیننامه صادره، «مراجع قضایی باید از پذیرش هرگونه درخواست رسیدگی مبنی بر خلاف بیّن شرع بودن آرای قطعی دادگاهها خودداری کنند.»
اما همه این ترتیبات با تصویب و اجرای قانون جدید آئین دادرسی کیفری به کناری گذاشته شد و بر اساس ماده 570 قانون جدید، هم ماده 18 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب و هم قانون تفسیر ماده 18 و هم آئیننامه اجرایی آن به طور صریح نسخ شد تا شیوه فوقالعادهای که از سال 81 به قوانین کشور وارد شد و بارها مورد اصلاح و تفسیر و تغییر قرار گرفت برای همیشه به اتمام برسد. البته قانونگذار برای جلوگیری از صدور آرای خلاف شرع، شیوه جدیدی را در ماده 477 قانون آئین دادرسی کیفری پیشبینی کرد.
مقررات قانون جدید آئین دادرسی کیفری
در ماده 477 قانون جدید آئین دادرسی کیفری آمده است: « در صورتی که رئیس قوه قضائیه رأی قطعی صادره از هریک از مراجع قضائی را خلاف شرع بیّن تشخیص دهد، با تجویز اعاده دادرسی، پرونده را به دیوان عالی کشور ارسال تا در شعبی خاص که توسط رئیس قوه قضائیه برای این امر تخصیص مییابد رسیدگی و رأی قطعی صادر نماید. شعب خاص مذکور مبنیّاً بر خلاف شرع بیّن اعلام شده، رأی قطعی قبلی را نقض و رسیدگی مجدد اعم از شکلی و ماهوی بهعمل میآورند و رأی مقتضی صادر مینمایند.»
حالا آنگونه که معاون نظارت دیوانعالی کشور خبر داده است، با تدبیر رئیس قوه قضائیه چهار شعبه از شعب دیوانعالی کشور برای رسیدگی مجدد به آرای خلاف شرع بیّن و اعمال ماده 477 اختصاص پیدا کردهاند.
در حالیکه ماده 2 قانون اختیارات رئیس قوه قضائیه و ماده 18 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب، به اعاده دادرسی در پرونده مورد اعتراض حکم میکردند و همین موضوع موجب اطاله دادرسی و رسیدگی چندین باره به یک پرونده میشد، این بار قانون جدید آئین دادرسی کیفری با یک نوآوری نسبت قوانین مذکور اجازه داده است تا دیوان عالی کشور با رسیدگی ماهوی به احکامی که از طریق رئیس قوه قضائیه به عنوان خلاف شرع بیّن به آنها ارجاع شده است، حکم قطعی را در خصوص پرونده صادر و آن را برای اجرا، ابلاغ کنند تا دیگر رسیدگی پرونده از ابتدا و در شعب هم عرض صورت نگیرد.
البته در تبصره 3 ماده 477، مقاماتی که میتوانند رئیس قوه قضائیه را از وجود آرای خلاف شرع مطلع کنند، به صورت صریح مشخص شدهاند و در این خصوص آمده است: «درصورتی که رئیس دیوان عالی کشور، دادستان کل کشور، رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح و یا رئیس کل دادگستری استان در انجام وظایف قانونی خود، رأی قطعی اعم از حقوقی یا کیفری را خلاف شرع بیّن تشخیص دهند، میتوانند با ذکر مستندات از رئیس قوه قضائیه درخواست تجویز اعاده دادرسی نمایند. مفاد این تبصره فقط برای یکبار قابل اعمال است؛ مگر اینکه خلاف شرع بیّن آن به جهت دیگری باشد.»
با این اوصاف، معاون نظارت دیوانعالی کشور از مردم خواسته تا برای اعمال این ماده تنها به مقامات مجازی که در تبصره 3 ماده به آن اشاره شده مراجعه کنند و از مراجعه حضوری به دیوانعالی کشور امتناع کنند.
غلامرضا انصاری در این خصوص میگوید: «در سابق یعنی حاکمیت قانون قبل طبق تبصره 2 مادّه اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب چنانچه دادستان کل کشور، رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح و رؤسای کل دادگستریهای استانها مواردی را خلاف بین شرع تشخیص میدادند مراتب را به رئیس محترم قوه قضائیه اعلام مینمودند لکن در قانون جدید وفق تبصره 3 مادّه 477 رئیس دیوان عالی کشور، دادستان کل کشور، رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح و یا رئیس کل دادگستری استان چنانچه در انجام وظایف قانونی خود رأی قطعی اعم از حقوقی یا کیفری را خلاف شرع بین تشخیص دهند میتوانند با ذکر مستندات از رئیس محترم قوه قضائیه درخواست تجویز اعاده دادرسی نمایند.»
معاون نظارت و بازرسی دیوان عالی کشور تأکید میکند: بنابراین افرادی که تقاضای اِعمال مادّه 477 قانون آئین دادرسی کیفری را نسبت به آراء قطعی دارند باید از طریق رؤسای کل محترم استانهایی که رأی در محاکم آن استان قطعی شده و چنانچه رأی از طریق محاکم نظامی قطعی شده باشد از طریق رئیس محترم سازمان قضائی نیروهای مسلح پی گیری کرده و از مراجعه مستقیم به دیوانعالی کشور خودداری کنند.
سلام. مشکل جامعه قضایی مادرمنظرجهانیان وجودتقابل وتفاوت میان بین شرع بابین قانونیست وهنوزجملگی گروهها وتشکلات ونهادهای جامعه به کتاب قانون مصوب درهمه عرصه هامتمسک نیستندوبااین وصف گاها دربسیاری ازموارد مورد بحث واختلاف دردادگاههادوگونه برخوردمیشودودیدگاه حقوقدانان وفقهادربسیاری ازمواردهمسونیستوبنظربهترین شکل قضاوت همان است که ابتدابه قوانین مصوب رجوع شودودرصورت فقدان استنادقانونی به مسلمات فقهی رجوع نمایندو ماده۴۷۷آیین دادرسی کیفری جدیدمی بایست چنین تحریریابددرحالیکه متاسفانه بین قانونی راازملاحظات رئیس قوه قضائیه خارج نموده ومقنن اصل بربین قانونی بودن جرایم رادراین ماده ازنظردورداشته است. ثانیامعلوم نیست که آیا جهات اعاده دادرسی توسط رییس قوه قضائیه وسایرمقامات مذکورلزومابایدمنطبق برجهات مندرج درماده۴۷۴باشدیا اصل برتشخیص رییس قوه قضائیه است ومقنن هنوزبراین امرمهم صحه نگذاشته است
خدایا فقط تورا میپرستیم وازتو کمک میخواهیم. الهی. چگونه حقوق تضییع شده ام را بدست بیارم. وقتی مصادیق خلاف شرع بین در ماده ۴٧٧ قانون ایین دادرسی جدید ذکر نشده اشکال دوم اینکه اگر رای قطعی صادره برخلاف نص صریح قانون باشد دیگر مجوزی برای اعاده دادرسی هم ندارد این چه عدالتی است بااین حساب. حقوق ملت از تضمین کافی برای. تعرض اشخاص وقضات متخلف برخوردار نیستند. چراکه ما ترسمان از قضات عادل وشایسته نیست نگرانی ما از قضات متخلفی است که تحت تاثیر درخواست. ستمگران وناقضان حقوق ملت است
با سلام و آرزوی آرامش و سعادت برای هموطنانم . مستقیما میپردازم به قانون و قانونگذار.
بنده پس از ۷ سال کش و قوس در دادگاههای خانواده،بعنوان زوجی که زوجه اش پس از اتمام امضاهای عقدنامه ،سر ناسازگاری گذاشت و بعد از ۴ ماه و با همکاری خانواده اش و با برنامه قبلی منزل را ترک کرد و مهریه( ۳۰۰ سکه از ۵۰۰ تا ) را اجرا گذاشت و قاضی محترم حکم بازداشت درصورت عدم پرداخت روبرای ۳۰۰ تا و نه ۱۱۰ تای اول، صادر فرمودند، عرض میکنم:
پیشنهاد میشود، مطالبه نیمی از مهریه درصورت تاهل بالای ۵ سال و تمامی مهریه درصورت تعهد( داشتن فرزند) و تاهل بالای ۵ سال میسر گردد. جنس مهریه،دقیقا مشابه کشورهای اروپایی و امریکایی-( که وضعیت و درصد طلاق را توانسته اند متعادل کنند)- از نوع کلیه اموال و دارایی های بدست آمده پس از تاریخ ازدواج میباشد تغییر کند.
بدیهی است زوجی که بیش از ۵ سال خاطی نبوده( نظیر: عقد موقت ( صیغه) در حین عقد دائم) و زوجه ای که بیش از ۵ سال خاطی نباشد(نظیر : تبانی با غیر و اهداف سوء مالی بعبارتی” دزد کت شلواری”) ، احتمال بسیار ضعیفی به جداییشان ازهم میرود.
حال ، پیش رو قانون مبهم و کوتاه، با صدها تبصره و ماده مبهمتر و صفحات بیشمار داریم. وکلا سلیقه ای هست. بنده باوجود اخذ دستور ریاست دادگستری استان مبنی بر آراء خلاف شرع بیّن(ماده ۴۷۷ قانون جدید آیین دادرسی) راه به جایی نبردم قانون مبهم ،قانونگذار و مراجع سلیقه ای، و…. تقسیط بقدری سنگین هست که توان ازدواج مجدد نیست.ضمنا زوجه با روابط،موفق به اخذ طلاق غیابی-( با وجود کارمند و معلوم النشانی بودن بنده)- گردیده.
آه به اینهمه ابهامات عمدی، قوانین مهجور و پر ایراد،پناه به پروردگار.
با سلام و آرزوی آرامش و سعادت برای هموطنانم . مستقیما میپردازم به قانون و قانونگذار.
بنده پس از ۷ سال کش و قوس در دادگاههای خانواده،بعنوان زوجی که زوجه اش پس از اتمام امضاهای عقدنامه ،سر ناسازگاری گذاشت و بعد از ۴ ماه و با همکاری خانواده اش و با برنامه قبلی منزل را ترک کرد و مهریه( ۳۰۰ سکه از ۵۰۰ تا ) را اجرا گذاشت و قاضی محترم حکم بازداشت درصورت عدم پرداخت روبرای ۳۰۰ تا و نه ۱۱۰ تای اول، صادر فرمودند، عرض میکنم:
پیشنهاد میشود، مطالبه نیمی از مهریه درصورت تاهل بالای ۵ سال و تمامی مهریه درصورت تعهد( داشتن فرزند) و تاهل بالای ۵ سال میسر گردد. جنس مهریه،دقیقا مشابه کشورهای اروپایی و امریکایی-( که وضعیت و درصد طلاق را توانسته اند متعادل کنند)- از نوع کلیه اموال و دارایی های بدست آمده پس از تاریخ ازدواج میباشد تغییر کند.
بدیهی است زوجی که بیش از ۵ سال خاطی نبوده( نظیر: عقد موقت ( صیغه) در حین عقد دائم) و زوجه ای که بیش از ۵ سال خاطی نباشد(نظیر : تبانی با غیر و اهداف سوء مالی بعبارتی” دزد کت شلواری”) ، احتمال بسیار ضعیفی به جداییشان ازهم میرود.
حال ، پیش رو قانون مبهم و کوتاه، با صدها تبصره و ماده مبهمتر و صفحات بیشمار داریم. وکلا سلیقه ای هست. بنده باوجود اخذ دستور ریاست دادگستری استان مبنی بر آراء خلاف شرع بیّن(ماده ۴۷۷ قانون جدید آیین دادرسی) راه به جایی نبردم قانون مبهم ،قانونگذار و مراجع سلیقه ای، و…. تقسیط بقدری سنگین هست که توان ازدواج مجدد نیست.ضمنا زوجه با روابط،موفق به اخذ طلاق غیابی-( با وجود کارمند و معلوم النشانی بودن بنده)- گردیده.
آه به اینهمه ابهامات عمدی، قوانین مهجور و پر ایراد،پناه به پروردگار.
باسلام وممنون از سایت خوبتون
یه سوال؟در دادگاه تجدیدنظر بنده بعنوان متهم(ضرب وشتم محکوم به دیه) اعتراض دادم و بدون ادله کافی قاضی بمن گفت میتونی قسم بخوری گفتم بله،رفتم وضو گرفتم امدم بعد به شاکی گفت میتونی قسم بخوری اونم گفت بله و شاکی سوگند خورد!!! اول بمن گفت بعد وضو نمیدانم چطور تصمیمش عوض شد، بعنوان منکر، حق سوگند اول با متهم یعنی بنده میباشد؟!لطفا راهنمایی کنید، مـرســـی